رمان رکسانا

به قلم :م.مودب پور

خلاصه ی از رمان:با پسر عموم , تو ماشین من نشسته بودیم و داشتیم تو یه بزرگراه خیلی شلوغ حرکت میکردیم. من رانندگی میکردم و مانی کنارم نشسته بود و تکیه ش رو داده بود به شیشه بغل و همونجور که اروم اروم میرفتیم جلو , با همدیگه حرف میزدیم. پدر من و مانی, دو تابرادر بودن که همیشه با همدیگه زندگی کردن.همیشه م با همدیگه شریک بودن…. پایان تلخ

ژانر : طنز اجتماعی

دانلود فایل PDF

دانلود فایل APK

دانلود فایل EPUB


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها