دانلود رمان عالیع به قلم فهیمه رحیمی

خلاصه داستان

زنگ خانه و لحن زنگ‌دار مهربانو که گفت آمدم، عالیه را از اتاق بیرون و از بالای پله‌ها به تماشای تازه واردین کشاند. در همهمه سلام و احوالپرسی و رد و بدل شدن بوسه بر گونه، عالیه مهمانان را ارزیابی می‌کرد. سن پنجاه سال به بالا. موها رنگ شده. لباس‌ها اتوکشیده و مدل‌‌ها سنگین و متناسب با سن آن‌ها. کت و دامن تابستانی. رنگ سپید، شکلاتی، نارنجی و بنفش کمرنگ. عالیه در مقابل آینه ایستاد دستی به موهای بلند و مواج خود کشید و از این که آینه جوانی‌اش را به رخش می‌کشد خوشحال لبخند زد و به انتظار ایستاد تا توسط عمه به پایین فراخوانده شود. کمی گوش فرا داد هیچ صدایی نشنید از خود پرسید: یعنی مریخی‌ها حمله کرده‌اند؟»

 

دانلود نسخه PDF

لینک کمکی


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها