معرفی کتاب رمان گلشیفته

کتاب گلشیفته داستان رقابت کاری بین دو مرد است که باعث می‌شود تقاصش را یک دختر پس بدهد. یک دختر تنها و بی‌پناه. و نتیجه‌ی اش می‌شود 7 سال دوری.

در بخشی از کتاب رمان گلشیفته می‌خوانیم:

هانیه_ البالو. شفتالو. کجایی؟ شفتالو تو که اینجایی. چرا صدات در نمیاد؟
_ شفتالو و زهر مار. اسم به این قشنگی درست بگو دیگه.
هانیه_ خب حالا. همچین میگه اسم به این قشنگی انگار میخواد بگه هانیه. برو بابا تو هم با این اسمت. اخه اینم اسمه تو داری؟
_ برو بابا تو هم آدم نمیشی. ها چته. چکارم داری؟
هانیه_ بیا بیرون بابا حوصلم سر رفت.
_ خب زیرش و خاموش کن سر نره.
هانیه_ هر هر هر. خندیدیم. قدیمی. یکم خودتو اپ تو دیت کن عزیزم.
وای خدا دیگه خستته شتدم از دستت این هانی. دیوونم کرد. کلافه گفتم_ خب
هانیه خانم حالا میگی چی میخوای عزیزم؟
هانیه عین این خرا که بهشون تی تاپ دادن چشماشو لود کرد و یه عشوه خرکیم اومد و گفت: بیا بریم بازار؟
_ هانی اصلاً حرفشم نزن. اصلاً حوصله ندار. حالا هم برو بیرون.
هانیه_ گلی. گلشیفته. شیفته جان. گلکم.
خندم و قورت دادم و گفتم: کوفت. حالا شدم گلکم. تا همین دو دقیقه پیش که شفتالو بودم.
هانیه_ من غلط کردم. حالا میای؟ جون من؟
_کی؟
هانیه_فردا قربونت برم.

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها